دردهای من ،
جامه نیستند، تا ز تن در آورم ...
چامه و چكامه نیستند، تا به رشته سخن در آورم ،
نعره نیستند، تا، ز ،نای جان بر آورم ...
دردهای من نگفتنی است !
دردهای من،
گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست ...
درد مردم زمانه است ،
مردمی كه كفشهایشان دردمی كند،
مردمی که چین پوستینشان،
مردمی كه رنگ روی آستینشان ،
مردمی كه نام هایشان ،
جلوه های كهنه شناسنامه هایشان،
درد می كند...
من ولی تمام استخوان بودنم ،
لحظه های ساده سرودنم درد می كند ...
توت فرنگی های تشنه ...برچسب : نویسنده : mnarcis2nda بازدید : 267