به یاد مادرم

ساخت وبلاگ

وقتی بچه بودم، کنار مادرم می‌خوابیدم و هرشب یک آرزو می‌کردم.

مثلاً آرزو می‌کردم برایم چیزی بخرد...

می‌گفت می‌خرم به شرط اینکه بخوابی!

یا آرزو می‌کردم جائی برم ،

می‌گفت می‌برمت به شرط اینکه بخوابی!

یا آرزو میکردم کاره ای بشم،

می گفت میشی، به شرط اینکه بخوابی...

یک شب پرسیدم اگر بزرگ بشوم به آرزوهام می‌رسم؟

گفت:میرسی به شرط اینکه بخوابی...!

و هر شب با شوق آرزوهام می‌خوابیدم...

آنقدر خوابیدم و خوابیدم وخوابیدم تا بزرگ شدم ،

هرچه بزرگتر شدم، آرزوهایم کوچک و کوچکتر شدن ...!

دیشب مادرمو خواب دیدم؛

ازم پرسید: هنوز هم شب‌ها قبل از خواب به آرزوهات فکر می‌کنی؟

گفتم: شب‌ها نمی‌خوابم.

پرسید :مگه چه آرزویی داری؟

گفتم: تو اینجا باشی ، هیچ آرزویی ندارم.

گفت: سعی می‌کنم به خوابت بیام به شرطی که تو بخوابی...

یکم تیر، سالروز آسمانی شدنت را گرامی میدارم عشق قشنگم

توت فرنگی های تشنه ...
ما را در سایت توت فرنگی های تشنه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mnarcis2nda بازدید : 59 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 13:38