توتون آرزوهايم را ،در کاغذ خاطرات ام مي پيچم ،
و با آتش حماقت هاي کال ، روشنش مي کنم ...
دود میکنم ،
دودش را فرو مي دهم ،
و آنقدر نفسم را حبس مي کنم ،
که بازدمم ،
عاري از ذرّه اي خواهش ، تکرارت شود ...!
تا وقتي حماقت هايم را ، نارسيده ، از شاخه مي چينم ،
توتون وکاغذ خیس ،مهياست ...!
وباز ،دقايق پيري ام را ،
در بسته هاي بيست تايي ،
از بقالي سر کوچه مي خرم ...
آتش مي زنم ، به سينه مي کشم،
و در چشم خيره ي آسمان ، فوت مي کنم ...
عمر دود شده ام ،
چشم آسمان را مي زند ؛
ثانيه هايم ، سايه مي گيرند؛
وخورشید را ،
به حجاب کسوف مي کشند ...!
ومن غرق در لذت سايه ،
هم چنان ، آتش مي زنم ، به سينه مي کشم
و....... فوووووت مي کنم ...
توت فرنگی های تشنه ...برچسب : نویسنده : mnarcis2nda بازدید : 179