برای تو،برای چشم هایت...برای من،برای دردهایم!برای ما،برای این همه تنهایی؛ای کاش خدا کاری بکند..., ...ادامه مطلب
من از هراس رفتنت،همیشه خواب های طلایی ام را ساده از دست داده ام.پس از این دیگر نه به خواب قاصدکی خواهم رفت و نه تو...باور کن که نمیدانم به کجای این قصه عادت کنم!وقتی تو میروی و من دوباره در هیچ گم شده، در میان اشک هایم آواره می شوم...گویا هنوز زاده نشده ام !وجهان برایم غریبه است... Let's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب
این برگهای زرد، به خاطرپاییز نیست که از شاخه میافتند... قرار است تو از این کوچه بگذری، و آنها ،پیشی میگیرند از یکدیگر، برای فرش کردن مسیرت... گنجشکها، از روی عادت نمیخوانند، سرودی دستهجمعی را تمرین میکنند، برای خوشآمد گفتن به تو.. باران برای تو میبارد، و ر,باران,برای,بارد ...ادامه مطلب