توت فرنگی های تشنه

متن مرتبط با «تقدیر» در سایت توت فرنگی های تشنه نوشته شده است

تقدیر...

  • در مصاف من و تقدیر، خدا خوابش برد!تا مرا بست به زنجیر، خداخوابش برد...سرنوشت من و تو داشت به هم می پیوستدر همان لحظه ی تحریر، خدا خوابش برد!- چشم یلدایی تو، بوسه ی بارانی من -وسط این همه تصویر، خدا خوابش برد...رود یک شب به هوا خواهی تو لب وا کردمثل بت های اساطیر خدا خوابش بردختم لبهای تو را رخوت من رج می زد،آخر سوره ی انجیر، خدا خوابش برد!شب پرواز تو شاعر شدم و داد زدم :وای بر من! چقدَر دیر خدا خوابش برد...[ حامد بهاروند ] بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها