جوانی ام چنگی به دل نمی زند
مادر,، برخیز، لباس هایم، کفش هایم ، کیف و کتابم را دریاب ...
می خواهم به کودکی برگردم...
" زیاده خواه نیستم ؛
جاده ی شمال، یک کلبه ی جنگلی، یک میز کوچک چوبی با دو تا صندلی،
کمی هیزم، کمی آتش، مه شبانگاهی ،کمی تاریکی محض، کمی مستی،کمی مهتاب،
و بوی تو، و بوی تو، و بوی تو ، وبوی تـو ...، توباشی مـن باشم و دیگر, هــیچ نمی خواهم، حتی دنــیـا را "
توت فرنگی های تشنه ...
ما را در سایت توت فرنگی های تشنه دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : mnarcis2nda بازدید : 232 تاريخ : دوشنبه 12 آذر 1397 ساعت: 0:23