درخت بود و تو بودی و باد سرگردان!میان دفتر باران، مداد سرگردان... تو را كشید و مرا آفتابگردانت، میان حوصله گیج باد سرگردان همیشه اول هر قصه آن یكی، كه نبود، نه باد بود و نه تا بامداد سرگردان و آن یكی همه ی بود قصه بود و در او، هزار و یك شبِ بی شهرزاد سرگردان تمام قصه همین بود راست می گفتی : تو باد بودی و من در مباد سرگردان زمین تب زده، انسان عصر یخ بندان و من میان تب و انجماد سرگردان ستاره ها هم,سرگردان ...ادامه مطلب